- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
درانتظار تو چـشمم هـمیشه بارانیست و بی تو حال وهوای دلم چه طوفانیست بیا که خـیـری از این زنـدگی نمیبینم که لحظه لحظۀ عمرم پُر از پریشانیست هوای خیمۀ قـلـبم بـدون تو سرد است بهار؛ پیش دو چشمم شب زمستانیست ز جادهای که گذرکردهای مسافر عشق ببین که جای قدومت چقدر نورانیست درون سیـنـۀ من پُـر ز آه تب دارست حـدیث غـیبت تو بین سینه زندانیست دعـای نـدبـۀ هـر صبح جـمـعـهام آقا به قـصد آمـدن تو برای مهـمـانـیـست بیـا که مـاه عـزای شهـیـد بـیسـر شد بـیا ببـار که هنگـام مرثـیه خوانیـست
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ماه غم است و میكشي از سينه آه را خـم كـرده است آه غـمـت قـد مـاه را صاحـب عـزا تـرين عـزادارهـا بيـا تا بـر دلـم نگـاه كـني ايـن دو ماه را سـدّ گـنـاه بـستـه به مـن راه اشـك را ضامن شو و بگـو كه نبـنـدند راه را تا انـدكي شبـيه تو بـاشيـم اين دو ماه بـر تـن نـمــودهايـم لـبـاس ســيــاه را عمريست دست چادرِ زهراست بر سرم از من مگـيـر سايۀ اين سر پـنـاه را گفتم حسين و اشك روي گونهام چكيد ديـدم كه پاك كردهاي از دل گـناه را آه از دلِ تـو، آه ز چـشمـانِ عـمّهات چـشـمي كه ديـده واقـعـۀ قـتـلگـاه را
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دلـم بـرای دیـدنـت مـذاب شد نـیـامدی چـقـدر دوری شـما عـذاب شد نیامدی به شهر وعده دادم که میرسی و پیششان دوبـاره نوکـر شما خـراب شد نیامدی صدا زدی حسین را صدا زدم حسین را تمام عمر من پُر از جواب شد نیامدی شب یتیم مجتبی گذشت و من ندیدمت چقدر شاخههای گل، گلاب شد نیامدی دوباره شد محرم و رسید صاحب عزا ببین که مادرت ز گریه آب شد نیامدی سری بزن به اشک ما بیا که روز بعد از این نگویمت که روضۀ ربـاب شد نیامدی عروس فاطمه چرا به زیر برق آفـتاب؟ دوباره روی مادری کباب شد نیامدی
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
شبـيـه چـشم شما چـشم هاي تـر دارد كسي كه خاك حسينيه را به سر دارد خدا به روي من و تو حساب وا كرده كه گريـهاي بكـنيم و حـساب بـردارد
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای آخـریـن سـلالـۀ زهـــرا تــبـارهـا ای وارث شکـستـه دل ذوالـفـقـارهـا صدهـا هـزار حـاتـم طـایی گـدایـتـان هستند ریـزه خـوار شما سفـره دارها
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
آقـا مگـر داریم ما، ما یـادمـان نیـست یـادآوری کـردیـد، امـا یـادمـان نیـست عــیـبـی نـدارد او بـیـابـان گرد بـاشـد ما قصـۀ مجـنون و لیـلا یادمان نیست
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
در معـرض نـگـاه شـما نـور میشـوم بی نور تو ز محضرتان دور میشوم کم با تو حرف میزنم امّا دلم پُر است از شرمساری است که مهجور میشوم اصلاً به روی من نمیـاری که من بَدَم وقـتی که بـاز وصلـۀ نـاجـور میشوم بی آبـرویـم و به غـمـت گـریه میکنم آنـگـاه از نـگـاه تـو مـسـرور میشـوم چشمان توست جوشش آب حـیات من من با تو زنـده میشوم و نور میشوم وقتی به سبـک زندگیات زنـدگی کنم پس با مسیـر بنـدگیات جـور میشوم در پیش پات سـفـرۀ جان پهـن میکنم روزی که در سپاه تو مأمـور میشوم دارم امــیــد روز قـیـامـت بـه اذن تـو من باز روضه خوان تو محشور میشوم گـاهـی شبـاهـتی به تو پـیـدا کـنـد دلـم با یک فـرازِ ناحـیـه، مـأجـور میشوم پـس نـدبه میکـنم به غـریـبی جـدّ تـو آنقدر گریه میکنم که دگر کور میشوم یا مـنـتـقـم سـپـاه تو تـشـکـیـل میشود من هم در آن به نام تو مشهور میشوم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای واسـط فـیـض دو ســرا آجَـرَکَالله وی حجّت حق؛ صاحب عزا آجرکالله با نالۀ زهـراست عجین سوز صدایت هــمــنــالــۀ اُمّالــنّــُجَــبــا آجـــرکالله دریـاب مـرا در غـم سـالار شـهـیـدان ای مـنــتــقــم خــون خــدا آجــرکالله اذنـی بـده تـا گـریـهکـن جـدّ تو بـاشـم هرجا که شـود روضه بـپـا آجرکالله ما روضه گـرفـتـیـم قـدمرنجـه نـمایی تـا جـلـوه کـنـی بـر دل مـا آجـرکالله ما هرچه که داریم از آن گوشۀ چشم است تـو روی مـگـردان ز گــدا آجـرکالله راضی به رضای تو شدن خیر و فلاح است کی میشوی از شیعه رضا؟ آجرکالله با اشک بشوئیم دل از زنگ معـاصی بــاشــیــم ســرِ خــوان ولا آجــرکالله ای بـانـی هـرسـالـۀ روضـه مـددی تا در روضـه بـیـابـیـم تـو را آجـرکالله بر عـاشـق جـامـانـدۀ ارباب عـطا کن یـک تــذکـرۀ کــرب و بـلا آجـرکالله
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
جـانـا به دل خـستـۀ مـا هـم نـظـری کن یک شب تو از این کوچۀ ویران گذری کن این کوچۀ ظلمت زده از نـور فراریست ای مـاه بـیـا و شب دل را سـحـری کـن جــانــا تـو کـجـا و مـن آلــوده ولــیـکـن چون گل به بر خار شبی را سپـری کن چون لاله ز هجران تو خونین جگرم من رحمی تو بر این ماتم خونین جگری کن از راه رسـیـده سـت مــه جــدّ غـریـبـت یک شب به عزایش تو بیا نوحه گری کن یک شب تو بخوان از غم انگشت بریده یک شب تو بخوان از غم آن جسم دریده
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
خـشـكـی چـشم پـشـیـمان مـرا دریابید به غـبـاری سـر مـژگـان مرا دریـابید من اویـسـم ز قـرن آمـدم آقـایـم نیست چـشـمـهـای تر حـیـران مرا دریـابـیـد كاش میدیدم و با گریه كـنان میگفتم حـال آقــای پــریـشـانِ مـرا دریــابـیـد میزنم سینه به پایِ غمتان تا یك روز سـیـنـۀ خـسـتـۀ سـوزان مـرا دریـابـید كاش در روضه فقط جان بسپارم پیشت كاش در كرب و بلا جان مرا دریابید گریـۀ مـادرِ تو میرسـد از روضۀ ما دست ها، چـاك گـریـبـان مرا دریـابیـد مادرت باز به سر می زند و میگـوید پـسـر تـشنـه و عـریـان مـرا دریـابـید عمّۀ كوچكِ تو داشت به زینب میگفت زخـم هـای لب مـهـمـان مـرا دریـابـید
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
امیـن حـضرت یـکـتـا چـرا نـمیآیی چـراغ دیــدۀ زهــرا چـرا نـمـیآیـی پیمبر است که با گریۀ هر سحر گوید اَلا سُــلالــۀ طـاهــا چــرا نـمـیآیــی علی به ناله صدا می زنـد بـیا مهـدی صـفـای خـانـۀ مـولا چـرا نـمـیآیـی حسن هنوز هم از کوچهای تُرا خواند غـریب کـوچـۀ غـمـها چرا نمیآیـی حسین منتظرِ منتـقـم به گـودال است امـیـد زیـنـب کـبـری چـرا نـمیآیـی تو ریسمانِ اسارت ز دست عمه بگیر امـیــر قـافـلـه، جـانـا چـرا نـمیآیـی هـنـوز پـاسـخ این درد را نـمیدانـیم که اهـل بیت و تـماشا! چـرا نمیآیی بـیـا که آه یـتـیــمـان کـربـلا گـویـند: جـواب خـون دل مـا چـرا نـمـیآیـی به آن یتیم که اشکش ز ترس بند آمد پـنـاه هــر دل تـنـهـا چـرا نـمـیآیـی بخـونِ دیـدۀ عطشان کـربلا بر گـرد دوای غــصـۀ سـقـّـا چـرا نـمـیآیـی به استخوان شکسته، به سیـنۀ خسته که با لـگـد شده امضـا چـرا نمیآیی قـسم بخـون بنا حق چکـیده از نـیـزه امـیــد سـیّــد بـطـحـا چـرا نـمـیآیـی چه قرنها که به غربت گذشته در غربت مـقـیـم خـیـمـۀ صحـرا چـرا نمیآیی تویی که صاحب عزای عزیز زهرایی سـفـیـر مـاتـم عـظـمـا چرا نـمیآیـی هنوز منتظرت مانده سیزده معصوم هنوز منـتظـرت خـونِ دیـدۀ مظلـوم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
عمریست تشنه کام تو هستیم و آب نیست عـمریست بیـقرار نشستیم و تاب نیست عمریست در نـبـود تو هـمـسایـۀ شبـیـم در آسـمـان هـیـچ دلـی آفــتـاب نـیـسـت سرشار از محبت و از مهـربـانی است در عالم حضور تو حرف عذاب نیست میجویمت به خواب و نفـهمیدهام هنوز در چشم های منتظران تو خواب نیست بایـد خـودت برای ظـهـورت دعـا کنی در دست ما دعای فرج مستجاب نیست ما گـوشـمـان نـمیشـنـود پـاسـخ تو را ورنه سـلام های کسی بی جـواب نیست ای مـرد انـتـقـام! زمـانـی که میرسـی دیگر بـقـیـع مثـل گـذشته خـراب نیست بهـتـر بمیـرد آنکه دلـش بین روضه ها از داغ خـشکی لب جـدّت کـباب نیست حالا که حـرف تشنـگـی آمد، مصبـیتی بالاتـر از مصیـبت طـفـل ربـاب نیست
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شب تاسوعا
میشود هر روز اشكم در عزایت بیشتر سوختم از روضهات، از های هایت بیشتر میروم دنبـالت امّا از حـرم هـای شـما میرود تـا كـربـلایـت، ردِّ پـایت بیـشتر از عبادت هم مهمتر این اطاعت كردن است میدهم سر را ولی، دل را برایت بیشتر میزنم بر سیـنـه شاید كه شبـیـهِ تو شوم مینشیند بر كـبـودی، بوسه هایت بیشتر دستگاهِ لاف بـسـیـار است امّـا مَـرد كـو غیـرتم من را نگه دارد، به پایـت بیشتر تا كه میاُفتی به یادِ مشك و دست و علقمه بـاز میگـیـرد دلت، امّا صـدایت بیـشتر تا كه میآیـد رَجـزهای عـمویت بر لـبـم می شود سهمِ من از، دستِ دعایت بیشتر تو هم از ایل و تبارت خوش قد و بالاتری رفته آری بر عمویت، شانه هایت بیشتر شام هایِ قبل، شاید، حتماً امشب میرسی میرسد از هر شبی، عِطرِ عبایت بیشتر
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
گم کرده دل طـریق رسیدن به یـار را بـایـد سپـرد دسـت خـود یــار کـار را افـتـادهام ز چـشم تو یـا رفـتـهام ز یـاد یـکـدم تـفــقّـدی، بـنـگـر حـال زار را ای ترجمان عزّت حـقّ، منجـی زمان ای معنی حیـات طیّبه این روزگار را کی میرسی که فصل غم از یادها رود دل منتـظـر بـه ره کـه ببـیـند بهـار را من بی هـوای عـشق تو بربـاد میشوم براین خزان زده برسان برگ وبار را ما را مدینه همره خود بَر به سوی یاس بـرعـاشقان خستـه نشـان ده مـزار را هر جا که ذکر روضۀ عـباس میشود میآوری به مجلسش دلِ بر غم دچار را چون میثمم هماره دم ازعـشق میزنم عمریست می کشم بـه سرِشانه دار را
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بـرای شـانـۀ اُفــتـادهام پَــری بـدهــیـد دلِ شـكـسـتـۀ ما را به دلبـری بـدهـیـد محـبـتـی بكـنـیـد و مـرا حـرم بـبـریـد نـشـان راه به چـشـم كـبـوتـری بدهـید كجاست خیمۀ سبزت؟ مسافرم برگرد بـرای دركِ شـما كـاش بـاوری بدهـید شنیدهایم كه شب پای روضه ها هستی برای آنکـه بـنـالـیـم حـنجـری بـدهـیـد چـقـدر مثـل شـمـا میشـویـم با گـریـه به چشم ما هم از آن مهر مادری بدهید برای شور گرفتن بهشت هم تنگ است چه میشود كه به ما جای بهتری بدهید نـمیرود به خـدا جـای دور جـان شما اگر بـراتِ حـرم را به نـوكـری بدهید
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
نیـستـی و بر لبـم انـگـیـزۀ لبخـنـد نیست جز به دامان غمت دستم به جایی بند نیست طالعم با غم گره خورده، گره را باز کن حتم دارم که دلت راضی به این پیوند نیست روز مرگم باد روزی که بفهـمم قلب تو ذرّهای از این مَنِ پُر مُدّعا خُرسند نیست خوب میدانم وبال گردنت هستم؛ ببخش بهترین بابای دنیای حقش این فرزند نیست من به حق عمهات سوگند خوردم، پس بیا خوب میدانم که بالاتر از این سوگند نیست کاش حرفی از اسارت، قتل یا غارت نبود کاش میگفتی مقاتل آنچه میگویند نیست
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تا که باشد جگری پای توفریادی هست ما خـرابـیـم ولی مـجـلـسِ آبـادی هـست ســردیِ دوریِ تـو گــرم شـود مـیآیـی به زمستان بنـویـسید که مُـردادی هست گـیرم از یـادِ همه رفـتـهای اما سـوگـنـد سالها پیـشِ تو از گـریـۀ ما یـادی هست کــربــلا هـایِ مــرا داد امــامِ هــشــتــم کـربلا هست اگر پنجـره فـولادی هست سیـنهات سوخـته و سینۀ ما هست کـبود میشود مثل تو هر کَس که در این وادی هست گـوشۀ چـشم شـما زخـم شد و میگِـریی تا بـدانـیـم همه حـضرتِ سجـادی هست مادرت در وسطِ روضه تان خورد زمین تا که گفتند در این قـافله نـوزادی هست نـام زیـنب به لبـت میرسـد و میمیـرم حرف ناموس شما هست اگر دادی هست
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
از بس که تلخی غم هجران چشیدهام جـانی نـمـانـده است بـرایم...بریـدهام عیب وصال چیست نصیبم نمیشود؟ خیـری که از فـراق و جدایی ندیدهام گاهی هم از گدای خودت یک خبر بگیر رحمی کن ای عزیز بر این اشک دیدهام نفرین به معصیت که مرا از تو دور کرد بر باد داده هرچه که زحمت کشیدهام خیلی دلم شکسته...گرفتار و خستهام از بس که در پیِ هوس خود دویدهام دارم به راه عاشـقی ات پیـر می شوم ناز تو را ببین به چه قیمت خـریدهام بحـر العلوم...حـلّی و فرزند مهـزیار توصیف روی تو ز بـزرگان شنیدهام با این همه گناه به روضه کشانـدیام با لطف توست که به نـوایی رسیدهام گـریـان زیـنـبـی و پـریـشـان زیـنـبـم من غصه دار عـمـۀ قـامت خـمیـدهام در پیش چشم فاطمه کم دست و پا بزن ای یادگار مادرم...ای سـر بریـدیام
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شب سوم محرم
بـر درد تـنهـایـی دچـارم ای نـگـارم پـایـان نــدارد انـتـظـارم ای نـگــارم پایـیزیام، هـجـران امانـم را بـریـده برگـرد ای بـاغ و بهـارم ای نـگـارم خواب مرا فکر وصال از من گرفته هر شب به یادت بی قرارم ای نگارم آوارهای بـودم مـرا نــوکـر نـوشـتـی نوکـر شدن شـد افـتخـارم ای نگـارم با تو که باشم قـدر یک دنیا میارزم مـنهـای تو، بی اعـتـبـارم ای نـگـارم این آبرو، این اشک ها، این مهر زهرا من هرچه دارم از تو دارم ای نگارم بخشید اگر ما را خدا لطف خودت بود ای رحـمت پـروردگـارم ای نـگـارم میترسم از جان کندنم، پیشم میآیی؟ در وقـت سخت احتضارم ای نگارم مثـل هـمیـشه آخـر کـارم، خـودم را دسـت رقـیـه مـیسـپـارم ای نـگـارم کنج خـرابـه نـالـه زد فخـر دو عـالم بـابـا بـیـا امـشب کـنـارم ای نـگـارم دیگر نمیبیـنم سرت را روی نـیـزه کم سو شده چـشمـان تارم ای نگارم بر ما اسیرانِ زمین خورده نظر کن بـالانـشـیـنِ نـی سـوارم، ای نـگـارم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها
آمـدم ســوی غـمـکـده خــانـم! کـه عــزای تــو آمــده خــانـم! اذن سـیــنـه زدن بــده خــانـم! جـبـل الـصـبـر! سـیـده خـانـم! کـوه ایـمـانـی و یـقـین زیـنب! خـواهـر غـصه! مـادر غـمها! رونــوشـت صــلابـت زهـــرا ای شکوهت هـمـیشه پـا بر جا الــســلام عــلـیـک یـا حـلـمــا خانمی مـؤمـن و متـین زینب! معـجـزه به وضـوح میکردی هر نـفـس کـار نـوح میکردی با دمت قـبض روح میکـردی خـوب فـتـح الفـتـوح میکردی اســد الـلـه چــنـدمـیـن زیـنـب! تـو مـعــلــم نــدیــده اســتــادی پـی تـفـسـیـر عــدل و بـیـدادی دو جوان در مسیر حـق دادی آه، بـانـو بـه زحـمـت افـتــادی درد داری، درد دیــن زیــنـب! از لبت دائما گوهـر میریخت از دل خطبهات جگر میریخت با خروش تو کرک و پر میریخت رنگ از چهرۀ خطر میریخت زن ندیـدم من اینچـنـین زینب! عـزّت و آبـروی مـکـتـب مـن اسم پـاکـت نشـسـته بر لب من مــدح تـو نـغــمـۀ مـرتـب مـن شصت و نه بار ذکر هر شب من فـقـط إیـاک نـستـعـیـن زیـنب! هــاشـمــی زاده زیـنـت بــابــا در مــســـیـــر ولایـت بـــابـــا وارث درد و غـــربـت بـــابــا عـمـه جـان بـه روایت بـابا… بـهـتـریـنی تو بهـتـرین زینب! راه تو راه سرخ عـاشـوراست اخت الارباب پرچمت بالاست عمه جان از خطابهات پیداست کـربـلا در نـگـاه تو زیـبـاست به نگـاهت صـد آفـرین زینب! تا ابـد هـست نـوکـرت محـتاج بـه دعــای مـکـررت مـحـتـاج بـه نـگـاه بــرادرت مـحــتــاج و بـه الـطـاف مـادرت محـتاج أنا مسکـین و مستکـین زینب! رنگ و بویی ببخش محفل را با خـبـر کن دوبـاره مـقـبـل را تــا روایـت کـنــد مـقــاتــل را جـان زهــرا بـیـا و این دل را کربلا کن، فـقـط هـمین زینب! درد ها را به جـان خریـدی، آه دم دروازه تــا رســیـــدی، آه- طعـنه از این و آن شنـیدی، آه خـیـری از زنـدگی نـدیـدی، آه با مصیبت شدی عجین زینب! عـاقـبت شـام میـهـمـان شدهای سر بـازار نـیـمـه جـان شدهای دل پریشان و قـد کمان شدهای هـمـه دیـدنـد نــاتــوان شـدهای بچهها از غمت غـمـین زینب! ای بـزرگ عــشـیـره افـتــادی در بـلایـی کــبــیــره افــتــادی در شبی سـرد و تـیـره افـتادی پیـش چـشـمان خـیـره افـتـادی با لـگـدهـای سهـمگـین زینب! روضه را بغض در صدایت گفت تاول روی دست و پـایت گفت ورم زیـر چــشـمهـایـت گـفـت دخـتـر شـام، نـاسـزایت گـفـت گـریـۀ شـهـر را بـبـیـن زینب! همۀ عـمـر موکـنـان خـوانـدی گریه کردی و بیامان خواندی از یـهـودی بـد دهـان خـواندی از سر و تشت و خیزران خواندی مـرثـیـههـایت آتـشـیـن زیـنب!
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
فقـط نه این که بدون معـلـم عالـمه شد که مثل مادرش استاد فقه و تفسیر است ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که مقابـلـش هـمۀ فـتـنهها زمین گیر است یزیـدیـان همه دربـنـد شوکـتـش باشند کسی که آیـنـۀ آیـههـای تـطهـیـر است به سربلندی او لطمهای نخواهد خورد سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است اگر اسیـر خـطـابـش کـنم زبـانـم لال که شیر، شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانیاش پیر است برای از نفس افتادنش همین کافیست که روبروش سری روی نیزه تصویر است
: امتیاز
|